
عکس یادگاری
شهید ابراهیم شخصیتی متفاوت داشت در حفظ بیت المال بسیار جدی و کوشا بود سال 1363 شبی مسئول شب بود ومن در کنارش بودم دیدم تا پاسی از شب کار میکرد خستگی برای ابراهیم معنی نداشت با سن کمش در جنگ چه حماسه هایی آفرید مسئول مهمات لشکر بود مهمات در جنگ یعنی خون در بدن .

دیگه بر نمیگرده
گفتن از شهدا کار بسیار سختی است چون خیلی کوچکتر از آن هستم که در مورد شهدا بخصوص شهید رضوانی مطلب بگویم البته سراسر زندگی من با آن شهید یعنی عمویم برایم خاطره است چون در سنی بودم که فقط خوشی های زندگی را می دیدم چون من کودک بودم فقط 4 سال داشتم در کل خاطره خیلی دارم وقتی عمویم از جبهه می آمد تا آنجایی که یادم هست همیشه من با ایشان بودم همیشه پیش ما بود مادرم همیشه پیراهن ایشان را اتو میزد همیشه هم او لباس سفید می پوشید یکی از خاطره هایی که من را تحت تاثیر قرار میدهد این است که یکی از روز هایی که عمویم میخواست عازم جبهه شود و آن اتوبوس هایی که هم رزم های او خودشان باید با او میرفنند ومنتظر بود که آنها بیایند

عمو کی می یاد؟
نمی دانم از کجا شروع کنم به کدام یک از خاطرات شهید بزرگوار فکر کنم چون در مدت کوتاهی که من ایشان را می شناختم تمامی خاطرات همه شیرین و خوش بودند و من او را مثل برادر می دانستم همیشه میگفتم که من دو برادر دارم چون رفتار او چنان مهربانانه بود که همیشه مرا شرمنده میکرد به خدا قسم هر وقت که نام او را به زبان می آورم اشک در چشمانم حلقه میزند و از ته دل حسرت از دست دادن اورا میکشم هر چند که میدانم خداوند گلچین میکندخداوند او را بسیار دوست می داشت که او را نزد خودش برد.

خستگی ناپذیر
از کجا بگویم تمام زندگی شهید عزیز برای اینجانب خاطره و سرمشق زندگی ام است . هر وقت از منطقه به مرخصی می آمد بنده تا رشت ایشان را بدرقه میکردم یک روز در جاده لشت نشا به رشت ایشان را بدرقه میکردم بین راه یک راننده اتوبوس تا ایشان را در ماشین دیگر دید اتوبوس را با همه مسافرها نگه داشت و آمد ایشان را بغل و شروع به بوسیدن کرد

قلک جریمه
چقدر سخت است نوشتن جملات درباره وصف شهید ابراهیم و اگر چه مقدور نمی باشم خاطرات شیرین برادرم را به تحریر در آورم و درباره نوشتن مطالب درباره برادرم بسیار خود را کوچک و ناتوان می بینم ولی برای اینکه یاد این بزرگوار در تاریخ ایران به عنوان خاطرات شهدا ثبت شود و آیندگان بدانند که چه جوانانی بودند که برای حفظ میهن خود عاشقانه هر چند با سن کم از همه چیز خود گذاشتند و جان خود را به جان آفرین تسلیم کردند.
ایثار و فداکاری
بنده از تاریخ دوم مرداد سال شصت و پنج بطور مستقیم و خیلی نزدیک با برادر شهیدمان حاج ابراهیم رضوانی افتخار آشنایی بخاطر پذیرفتن مسئولیت فرماندهی لجستیک لشکر شانزده قدس را پیدا نمودم . شهید رضوانی مسئولیت نداشت با توجه به شناخت اینجانب مسئولیت سلاح و مهمات را ایشان پذیرفت
این شهید بزرگوار در طول عمر پر برکت خودش منشاً خیر و برکت بود برای هر جایی که حضور داشت قطعا حضور ایشان در محورهای غرب برای رزمندگان حقیقا خیر بود از خصوصیات بارز اخلاقی ایشان سرعت عمل و دقت عمل در انجام وظایف محوله بوده است رعایت سلسله مراتب و اخلاق خوب ولایتی و هزاران نیک و خوب از خصوصیات بارز اخلاقی این پاسدار واقعی است و عملکرد ایشان در سپاه واقعا در حد عالی بوده است

شیر مرد گیل
از ورود ایشان به سپاه توفیق پیدا کرده بودم که با اینجانب به خدمت در سپاه گیلان ، پایگاه رشت – تدارکات- همکاری داشته و به عنوان شروع کار در تسلیحات مشغول و پس از مدتی شایستگی نشان داده و به عنوان مسئول تسلیحات تا حد ناحیه گیلان ، با بنده کار می نمودند.

مسئول تسلیحات لشکر
خرداد ماه سال 65 بود که اینجانب به عنوان پاسدار افتخاری اعزام به جبهه شدم و مسئولین تشخیص دادند که درواحد لجستیک مدیریت تسلیحات لشکر 52 قدس باشم که بعد از شروع به کار در تسلیحات بطرف منطقه عملیاتی رفتم و در منطقه سلیمانیه عراق بود که با شهید رضوانی که مسئول تسلیحات لشکر بود آشنا شدم .

زندگینامه شهید رضوانی
گذر کوتاهی بر زندگینامه سردار رشید اسلام ابر مردی از تبار حسینیها اسوه پاک دامنی و تقوی شهید حاج ابراهیم رضوانی . شهید رضوانی در سال 1344 در یک خانواده مذهبی و متوسط در شهر لشت نشا دیده به جهان گشود.
آن کسانی که در راه خدا جهاد کردند و شهید شدند ، آن ها را مرده نپندارید . بلکه آن ها زنده اند و در نزد خدای خویش روزی خود را می گیرند
دستهبندی
-
شهید ابراهیم رضوانی
(۱۹)-
زندگینامه
(۱) -
ایدئولوژِی
(۳) -
نامه ها
(۴) -
یادواره ها
(۲)-
یادواره 1381
(۱) -
یادواره 1401
(۱)
-
-
خاطرات
(۹)-
عکس و فیلم
(۱)-
دوران جنگ
(۱)
-
-
-
-
مداحی
(۱)-
امام حسین ع
(۱)
-
کلمات کلیدی
آخرین مطلب
- نامه شهید ابراهیم : « آنکس که همیشه به یاد شماست »
- نامه شهید ابراهیم : « من سالگرد پدر می آیم »
- نامه شهید ابراهیم : « نبینم شما ناهار نان بخورید ! »
- علمت یعنی پناه ، حرمت یعنی بهشت
- پانزدهمین یادواره شهید
- سلام فرمانده
- شهید همه جا با من بود
- نماز خواندن هم میتواند شرک باشد
- بهترین رنگ ها ، رنگ خداست
- مردم ، لحظه ای به خود آئید