چقدر سخت است نوشتن جملات درباره وصف شهید ابراهیم و اگر چه مقدور نمی باشم خاطرات شیرین برادرم را به تحریر در آورم و درباره نوشتن مطالب درباره برادرم بسیار خود را کوچک و ناتوان می بینم ولی برای اینکه یاد این بزرگوار در تاریخ ایران به عنوان خاطرات شهدا ثبت شود و آیندگان بدانند که چه جوانانی بودند که برای حفظ میهن خود عاشقانه هر چند با سن کم از همه چیز خود گذاشتند و جان خود را به جان آفرین تسلیم کردند.
یکی از خاطرات شیرین برادرم که همیشه در ذهن من مصور است درباره غیبت بود که بسیار به افراد خانواده سفارش می کردند که درباره هیچ کس غیبت نکنید و در خانه قلکی به نام جریمه غیبت گذاشته بودند که هر گاه در منزل در حضور ایشان هر کس حرف چه فامیل و چه غیر فامیل را می خواست شروع کند بلند می شدند و قلک را می آوردند و می فرمودند که اول کفاره غیبت را بدهید با این کار ایشان ما از غیبت صرف نظر میکردیم.
ابراهیم به مادرم بسیار علاقه داشت و برای او بسیار احترام قائل بود که حتی قرار بود که از طرف سپاه به سوریه عازم شود ، مادرم بسیار دوست داشت با او برود چون نمی توانست مادرم را با خود ببرد و از رفتن به سوریه با اینکه خودش هم خیلی دوست داشت منصرف شد.
به آیات قرآن بسیار احترام می گذاشت تا این اندازه که لباس مقدس سپاه چون آیه قرآن روی لباس حک شده بود به من میگفت که بدون وضو نباید لباس را بشورید.
هر وقت ازمنطقه برمیگشت بسیار خانه ما پرنشاط و پر انرژی میشد.
چون بسیار مهربان و شوخ طبع بود و ما تا دیر وقت شب بیدار میماندیم تا ازصحبت هایش فیض ببریم.
📝 آمنه رضوانی ( خواهر شهید )
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.