نامه شهید ابراهیم : « نبینم شما ناهار نان بخورید ! »

نامه شهید ابراهیم : « نبینم شما ناهار نان بخورید ! »

 

مادر سلام علیکم

حال من خیلی خوب است . نگران من نباشید . من در شوشتر هستم و مثل سنندج است برای ما . هوا هم خیلی خوب است. مثل بهار گیلان را می ماند . مادر اصلا هیچ نگران من نباشید و تو هم گریه نباید بکنی . چرا خودت را بی خود برای من غصه میخوری و عمر خودت را کم میکنی . مادر من که در اینجا برای من خیلی خوش میگذرد و در فکر حلب هم نباش. دنیا دو روز است.

(برای مطالعه کامل روی ادامه مطلب کلیک کنید.)

برادر حسینی که این نامه را برای شما آورد او قرار است در فرمانداری یک شخص دارد  برای ما می خواهد حلب بگیرد و من در اینجا در این فکر حلب خانه هستم و اصلا هیچ در فکر و نگران خانه نباشید . انشاالله حلب زدیم تا عید سال جدید شاید به منزل نو رفتیم . من یک بار تلفن زدم و میخواستم با شما صحبت کنم اما صدا ضعیف بود و با برادر علی نیا من برات صحبت کردم و سلامتی من را به او اعلام کردم و به شما بگوید و چون فعلا تازه به شوشتر آمدیم تلفن نداریم که شما با من در تماس باشید قرار است تلفن بیاید اگر آمد شماره تلفن را می دهم .

مادر خیلی صحبت کردم و سر مبارک تو را درد آوردم . مادر میبینی هر وقت نامه می نویسم فقط اسم تو را همیشه به کار می بردم چون همه چیز من تو هستی و هستی و حیات زندگی من برای تو است. من بی تو کسی را ندارم و اصلا زندگی برای من ارزشی ندارد. مادر هیچ غصه نخور من که نمردم تا زمانی که من زنده هستم هر چیز تو خواسته باشی برایت فراهم میکنم . چنانچه برنج و یا وسایل دیگر خواستید می توانید هر چقدر پول در آن چمدان هست خرج کنید زندگی با آبرو داشته باشید. پول اصلا مسئله نیست فقط کرایه خانه را هر ماه به سر وقت بدهید . چنانچه خانه را آب گرفت نکند خدای نکرده دادو فریاد بزنید و صاحب خانه را فحش بدهید (البته مامان این مسئله را شوخی کردم) تو همیشه ما را نصیحت میکنی ما نیاز نیست به تو بگوییم تمام فامیلان ما اگر با تو بد هستند من را داری غم نداشته باش . من پسری هستم که هیچ کس را به اندازه ی مادر خودم که این همه زحمت برای من کشیده دوست ندارم. مادر اگر برادر حسینی که برای شما نامه را آورد و چنانچه پروانه یا فتوکپی سند خانه را خواست به او بدهید چون می خواهد حلب بگیرد و یا وسایل دیگر فتوکپی شناسنامه.

مادر زیاد سرت را درد آوردم مرا ببخش. سلام مرا به تمام دوستان و آشنایان برسان. به مهناز بگو حتما برای تو یک نامه دیگر مینویسم تو را خیلی دوست دارم . خواهر مهربان و عزیزم که برای من همچون زینب امام حسین هستی . زینب زمان. خواهر من تو را خیلی دوست دارم چون تو به گردن من خیلی حق داری و انشاالله که بتوانم ادعا نمایم و به رمضان سفارش زیاد بکنی که زیاد شلوغ نکند و فکر همسایه ها را بکند هرچند شما هم زیاد سربه سر او نگذارید. دیگر نبینم شما ظهرها نان بخورید من خیلی ناراحت میشوم چون من در اینجا هر روز ناهار پلو میخورم شما هم باید پلو بخورید . حتما پول را بگیرید برنج خوب بخرید.

خداحافظ شما. انشاالله که مادر دیگر گریه نمی کنی .

 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

آن کسانی که در راه خدا جهاد کردند و شهید شدند ، آن ها را مرده نپندارید . بلکه آن ها زنده اند و در نزد خدای خویش روزی خود را می گیرند

آخرین مطلب
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی